جدول جو
جدول جو

معنی سرخوش بودن - جستجوی لغت در جدول جو

سرخوش بودن
(کَ / کِ دَ)
سرمست و خوشحال بودن:
یکی را که سرخوش بود با یکی
نیازارد از وی بهر اندکی.
سعدی.
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش بودن
تصویر خوش بودن
خوشحال بودن، آسوده بودن، آسایش داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(حُ مَ دَ)
آشکار کردن. برملا کردن:
دوش آن غم دل که می نهفتم
باد سحرش ببرد سرپوش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
راحت و آسوده بودن. آسایش داشتن. (ناظم الاطباء). شادمان بودن. شادان بودن. (یادداشت مؤلف) :
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.
حافظ.
، صحیح بودن. نکو بودن. درست بودن. موافق بودن:
خوش نبود با نظر مهتران
بودن او جز کف خنیاگران.
نظامی.
، سالم بودن. تندرست بودن. تندرستی داشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا